تبلیغات تبلیغات

تغییر وضعیت

دیروز ظهر که متن قبلی رو نوشتم واقعا حال روحیم خیلی بد بود یعنی در عمیق ترین دره های ممکن خودم رو تصور میکردم طوری که مادر خواهر و برادرم وقتی به سینما رفتن از رفتن با اونا اجتناب کردم و گفتم با بابا خونه میمونم وقتی اونا رفتن با بابام تصمیم گرفتیم 2 تایی بریم خونه مامان بزرگم ، اسنپ گرفتم و کرایه اش از فاصله مترو هروی تا خونه خودمون هم در روز های عادی کمتر بود! رفتیم اونجا و بابام خیلییی خوشحال شد از این کار بنده و سپس با مامان بزرگم و دختر عمم رفتیم پارک
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها